پرسش و پاسخ پیرامون جوانان و نوجوانان

با سلام. خسته نباشید
من دختر 14 ساله ایم
من یکی از معلمای علومم رو خیلی دوست دارم (هیچ مشکی هم با خانواده ام ندارم ) خب من اون موقع که سال تحصیلی بود خیلی به ایشون فکر می کردم طوری که هر موقع یه مسئله احساسی پیش میومد(مثلا فیلم هایعاشقانه ایرانی یا هر چیزی….) نا خود اگاه فکرم پیش ایشون می رفت
من هیچ مشکلی نداشتم و ندارم که کس دیگه ای هم دوستش داشته با شه یا به ااصطلاح عاشقش باشه چون واقعا خانم دوست داشتنی هستن
شاید می شد بگی کل زنگ تفریح و یا موقعی که سر کلاسشون بودم رو به ایشون نگاه می کردم واقعا نمی دونم چرا شاید احساس ارامش میکردم…
شاید بعضی وقت ها به فکر بغل کردنشون ویا حتی بوسیدنشون هم می افتم( هیچ چیز خاصی به ایشون نگفتم ولی انگار از روی کار هام فهمیدند)
می خواستم بدونم ایا فکر کردن به ایشون گناه ؟؟
نگاه کردنشون چطور؟؟؟
ایا در این مورد چیزی به ایشون بگم؟؟
الان تابستون و صد درصد سال دیگه با ایشون کلاس ندارم و شاید الان بیشتر از هر موقعی به ایشون فکر می کنم
هیچ کس جز دوست صمیمیم از این ماجرا خبر نداره
واقعا نگرانم که فکر کردن و یا نگاه کردنشون گناه باشه لطفا راهنمایی کنید
با تشکر

سلام من پسری ۱۵ ساله هستم.خانواده ما خانواده ای بسیار مذهبی که چه عرض کنم افراطی آن هم خیلی خشک در مسائل دینی است و به همین دلیل مدتیه این موضوع خیلی داره عذابم میده . من کاملا نماز و روزه هایم رو بجا میارم ولی هر روز بدون استثنا توی خونه دعوا سر این داریم که چرا مثلا وقتی ساعت ۱ اذان هست تو چرا ساعت ۴ نمازت را میخونی و با لحنی تند مادرم بهم میگه از دست در رفتی داری از دین دور میشی یا اینکه مثلا من یک بار توی مسافرت مسجد جمکران خسته بودم و شش رکعت نماز مستحبی امام زمان نخواندم یعنی یک دعوای بزرگی با من کردن که در آخر پدر و مادرم به دلیل اینکه من حرف شدن رو گوش ندادم گفتن داری از دین دور میشی و بخدا منو کافر و بی دین و ایمان خطاب کردن و می گفتن تو از سگ نجس تری چون آدم کافر نجسه. تازه من بخدا نمازام هیچوقت قضا نمیشه و روزه هم از ۱۴ سالکی کامل میگرفتم بخدا دارم از دستشون دیوونه میشم کمکم کنید بابام شبا حتی اگه فوتبال هم داشته باشه و من تیم محبوببم بازی داشته باشه تلوزیون رو خاموش میکنه مجبورم میکنه رو به قبله بشینم و زیارت عاشورا بخونه هرشب برنامه همینه و با این وجود مامانم هر شب نفرینم میکنه که الهی آینده خیر نبینی تورو خدا کمکم کنید

سلام من ازدواج نکردم ودرس میخونم تک دختر خونواده هستم قبل از ازد.اج برادرم عزیز خونه بودم وپدرومادرم جونشون رو برام میدادند تا برادرم خیلی گفت برام زن بگیرد تا جایی که من رفتم واز یه نفر شماره گرفتم ورفتیم وجور شد بابرادرم ازدواج کرد بعد از اون من خیلی زجر کشیدم یه روز خوش ندیدم تو این مدت به اندازه ده سال پیر شدم عروسمون ادمی بود که خیلی من رو تحریک میکرد با کارهاش همش ام خونه ما میموند من اوایل مقاومت میکردم تا دیدم دارم دیوونه میشم به پدرومادرم گفتم این ها نیان اینجا ویه طوری شد پدرومادرم با من بد شدن اسمم افتاد سرزبون ها که فلانی نمیزاره این ها نامزدن باهم باشن وهیوکس نمیگفت فلانی مجرده وداره به گناه میوفته بعد از اون پدرم با من خیلی بد شد همش بهم میگه تو سن ات زیاد شده چرا ازدواج نمیکنی درصورتی که من 100تا بیشتر خواستگار داشتم وخودشون وخودم همه رو رد میکردیم وحتی پسرخالم رو خودبابام رد کرد الان که پایان نامه دارم خونه میمونم وپدرم خیلی بهم زخم زبون میزنه میگه همش خونه ای با عروسمون خیلی خوبه بهش محبت میکنه براشون نون میخره میگه من غذا بزارم بیان اینجا به نظر شما رفتار من با پدرم چطور باشه پدری که غرورمو میشکونهمیشکون ومیگه تو پیرشدی ازدواج نکردی موندی تو خونه همش دلم خیلی میشکنه وگریه میکنم میگم خدایا اگه یه روز ازدواج کنم میرم پشت سرم ام رو هم نگاه نمیکنم وسال به سال به پدرم سرنمیزنم به نظرشما چبکار کنم؟

یه پسر۱۷ساله دارم.که میدونم بعضی وقتا گل میکشه و میدونم کی بهش گل میده باخود پسرمم خیلی حرف زدم ولی تاثیری نداشته.شما راه حلی داری؟آیا من با دوستاش حرف بزنم یا رو خود پسرم کار کنم

سلام خسته نباشید.من خیلی علاقه دارم خودم رو برهنه کنم و جلوی آینه حرکات زشت انجام بدم.هربار هم تلاش میکنم جلو خودمو بگیرم اعصابم خورد میشه. میخواستم بدونم این اختلال هست؟