تحمل اين وضعيت وقتي برايم سخت تر شد که او دوستانش را نيز به خانه دعوت مي کرد. او شب ها چند مرد غريبه را به خانه مي آورد و توقع داشت من از آنها پذيرايي کنم. من هم تن به اين کار نمي دادم و مدام از سوي او کتک مي خوردم و توهين هايش را تحمل مي کردم. در اين سال ها اين مشکلات را به خاطر دو فرزندم تحمل مي کردم و از سويي اميد داشتم سليمان اعتيادش را ترک کند اما حالا ديگر نااميد شده ام و به نظرم راهي جز طلاق وجود ندارد. او حتي وقتي در سالن دادگاه بوديم مقابل چشمان مردم به من توهين کرد و نزديک بود من را کتک بزند که مردم مانعش شدند.
اين زن همچنين ادامه داد؛ طي اين سال ها هزينه خودم را از طريق خياطي به دست مي آوردم. چون از قبل خياطي را ياد گرفته بودم از همسايه ها سفارش مي گرفتم و در خانه خياطي مي کردم ولي او با کارکردن من نيز مخالف است و اخيراً نمي گذارد در خانه کار کنم. در پي اين اظهارات به دستور قاضي سليمان نيز از خود دفاع کرد و گفت؛ من تا کنون هيچ نوع مواد مخدري مصرف نکرده ام و همه حرف هاي همسرم دروغ است.
گاهي دوستانم به عنوان مهمان به خانه ام مي آيند و چون مهمان هستند من نمي توانم مانع آنها شوم و آنها هم مواد مصرف مي کنند. بزرگ ترين مشکل ما اين است که سيمين حاضر نيست از مهمان هاي من پذيرايي کند و اين کارش مرا عصباني مي کند. من براي دوستانم احترام خاصي قائلم و اجازه نمي دهم همسرم به آنها بي احترامي کند.
به دنبال اظهارات اين زن و شوهر قاضي پرونده را براي انجام مراحل قانوني به واحد داوري ارجاع کرد.
زني به خاطر آنکه حاضر نبود از مهمان هاي معتاد همسرش پذيرايي کند با او دچار اختلاف شد و به دادگاه خانواده رفت تا از او طلاق بگيرد. به گزارش خبرنگار ما چند روز قبل جر و بحث هاي اين زن و شوهر که سيمين و سليمان نام دارند سالن مجتمع قضايي خانواده ونک را پر کرده بود.
سليمان با شکايت سيمين به دادگاه آمده بود تا در مورد اظهارات او توضيح دهد. سيمين مدعي بود شوهرش به مواد مخدر اعتياد دارد و شب ها دوستانش را به خانه دعوت مي کند تا کنار هم مواد مصرف کنند. در مقابل سليمان نيز با داد و فرياد حرف هاي او را رد و ادعا مي کرد همسرش بهانه جويي مي کند. در حالي که بحث هاي اين زن و شوهر گاهي به درگيري فيزيکي نيز منجر مي شد سرانجام منشي دادگاه نام آنها را اعلام کرد و از آنان خواست براي رسيدگي به پرونده شان وارد دادگاه شوند.
هنگامي که قاضي از سيمين به عنوان خواهان خواست شکايتش را بيان کند، او گفت؛ 15 سال قبل با اجبار خانواده ام با سليمان ازدواج کردم و هم اکنون از او دو بچه دارم اما طي اين مدت از دست او يک روز خوش نداشتم. وي ادامه داد؛ مدتي از شروع زندگي ام با شوهرم گذشته بود که فهميدم او معتاد است. ابتدا اعتيادش کم بود ولي به تدريج اعتيادش بيشتر شد و به حدي رسيد که در روز چند نوبت مواد مصرف مي کرد و از خود بيخود مي شد.
اولین باشید که نظر می دهید