در سال 1983 نيز چنين تحقيقي انجام شد كه نتايج كنوني نشاندهنده افزايش يا كاهش برخي تمايلات در ميان مردم است. در سالهاي دهه 1970 و 1980 و پس از تصويب قانون طلاق در سال ،1969 ميزان طلاق در انگليس افزايش يافت و از سال 2000 تاكنون، تقريبا ثابت مانده و ميزان خام آن (تعداد افراد طلاق گرفته در هر هزار نفر) حدود 13 نفر است و به نظر ميرسد پس از چند دهه افزايش، اين ميزان به ثباتي نسبي رسيده باشد. 52 درصد مردان حاضر در ازدواج اول اعلام كرده بودند كه آشپزي با همسران آنهاست و 20 درصد گفته بودند كه عمدتا خودشان آشپزي ميكنند، در حالي كه 63 درصد زنان ميگفتند خودشان آشپزي ميكنند و 15 درصد ميگفتند همسرانشان. اما نكته مهم، مسئله خيانت و بيوفايي در ازدواج است. در مقايسه با سال 1983 ما درباره همجنسگرايي و روابط جنسي پيش از ازدواج بسيار آسان گير شدهايم، به گونهاي كه ميزان افرادي كه روابط همجنسگرايانه را در آن سال اشتباه ميدانستند، از 62 درصد به 29 درصد رسيده است. در مورد روابط جنسي پيش از ازدواج هم اين ميزان از 28 درصد به 6 درصد رسيده است، اما عقيده درباره بيوفايي و خيانت تقريبا بدون تغيير بوده است. در مورد زناي محصن يا محصنه، 84 درصد ـ چه مردان و چه زنان ـ بر اين باورند كه كار اشتباهي است؛ تقريبا مانند دهه 1980. اين در حالي است كه بيش از 70 درصد نيز بر اين باور بودند كه پس از ازدواج بايد تا زمان مرگ وفادار باقي مانده و معتقد به ازدواجهاي متعدد نبودند، حال آن كه زندگي مشترك بدون ازدواج به شدت در انگليس افزايش پيدا كرده و برآورد ميشود حدود دو ميليون نفر در اين حالت زندگي ميكنند. ازدواجهاي همجنسگرايانه نيز به شدت در حال افزايش است و تنها در 9 ماه 31 هزار ازدواج همجنسگرايانه ثبت شده است. در سال 1986، 40 درصد زوجهاي انگليسي معتقد بودند طلاق در اين كشور بايد بسيار سختتر شود كه امروزه 45 درصد بر اين باورند؛ ميزان مخالفان هم از 26 درصد به 21 درصد كاهش يافته است. «پيتر كلز»، تحليلگر اين نظرسنجي از مؤسسه «You Gov»، ميگويد: «به نظر سه وضعيت در جامعه ما وجود دارد؛ يكي ايدهآلهاست، مانند ازدواج تا آخر زندگي. دوم غيرقابل پذيرشهاست مانند خيانت و بيوفايي و سوم طيف خاكستري است؛ واقعيتي جاري كه پذيرفتني نيست، ولي تحمل ميشود». بنابراين، بدون شك، وفاداري يك ارزش است، اما 18 درصد مرداني و 11 درصد زناني كه در ازدواج اول هستند، به داشتن روابطي نامشروع اعتراف ميكنند. اين ميزان با احتساب كساني كه ترجيح دادند پاسخ ندهند، با اين فرض كه چيزي براي پنهان كردن دارند، در ميان مردان به 22 درصد و در ميان زنان به 15 درصد افزايش مييابد. در عين حال، به نظر روابط مردان معمولا شناسايي و كشف ميشود و روابط زنان بيشتر كشف نشده باقي ميماند. همچنين نتايج نشان داد كه ننگ تلقي شدن مادر شدن بدون ازدواج و فرزندان نامشروع نيز تا اندازهاي پايين آمده است. سالهاي 1950 تا 1970 «دوران طلايي ازدواج» خوانده ميشود كه در آن ازدواج در همه جهان افزايش يافته و سن آن نيز پايين آمده بود. از سالهاي دهه 1970 به بعد، ازدواج كاهش و در عوض طلاق و فرزندان نامشروع افزايش پيدا كرد. اين امر را ميتوان ناشي از افزايش فمنيسم و قدرت اقتصادي زنان دانست. در سال 2003 بيش از 40 درصد تولدها خارج از ازدواج و نسبت به سال 1975 تقريبا چهار برابر شده بود. دكتر «جنت ريب اشتاين»، استاد روانشناس دانشگاه اكستر، ميگويد: «ما هماكنون ميتوانيم نتايج طلاقهاي چند دهه گذشته را ببينيم. فرزندان نسل طلاق كه هماكنون ميخواهند زندگيهاي خود را آغاز كنند، نميخواهند اشتباهات والدين خود را تكرار كنند».
به گزارش سرويس بينالملل «بازتاب»، روزنامه «تايمز» انگليس نوشت: در یک نظرسنجي، چهار دسته شركت كردند: كساني كه خارج از ازدواج با هم زندگي ميكنند. كساني كه در نخستين ازدواج خود هستند، كساني كه در دومين يا چندمين ازدواج خود هستند و كساني كه طلاق گرفته و ازدواج نكردهاند. بيشتر ما بر اين باوريم كه ازدواج براي زندگي است و زنا كردن اشتباه است، اما حدود 22 درصد از مردهاي انگليسي كه در ازدواج اول خود هستند، اعتراف ميكنند روابط خارج از ازدواج داشتهاند و 40 درصد ازدواجها در انگليس نيز با طلاق پايان مييابد. نظرسنجيهاي تكاندهنده اخير، اين واقعيت را فاش ميسازد كه ازدواج در قرن 21 به بنبست رسيده است…..
اولین باشید که نظر می دهید