یک روانشناس با بیان اینکه علل فرهنگی جای عوامل اقتصادی و اجتماعی را در وقوع طلاق گرفته است، اظهار کرد: نبود توافق در تعریف ارزشهای اجتماعی هنجاری ناظر بر نقشهای خانواده وجود دارد و این روابط نحوه عملکرد زن و مرد را در چارچوب خانواده تعریف میکند و تشکیل دهنده بنیان خانواده نیز هست.
دکتر مهدی رستگارخالد در گفتگو باایسنا، افزود: یکی از دلایل اختلاف زوجین نبود توافق میان انتظارات و توزیع نقشهای خانوادگی است و این موضوع ممکن است حتی به جدایی نیز منجر شود.
وی دلیل اصلی اختلاف زوجین جوان را تاخر فرهنگی دانست و تاکید کرد: نبود توافق میان شیوههای جامعه پذیری دختران و پسران یکی از نشانههای تاخر فرهنگی است.
این روانشناس در ادامه گفت: برخی معتقدند که بخشی از طلاقها به این علت رخ میدهد که دختران، مدرن و پسران بر اساس شیوههای سنتی جامعهپذیر میشوند. در حال حاضر تعداد فرزندان کاهش یافته و به یک یا دو فرزند محدود شده است.
رستگارخالد با بیان اینکه امروزه فرزندان در خانواده از اهمیت زیادی برخوردار شدهاند،اظهارکرد: در روند جامعهپذیری دختران تنها نقشهای زنانه به آنان آموزش داده نمیشود و والدین آنان را به عنوان موجوداتی مستقل تربیت و به ورود به قلمروهای مردانه تشویق میکنند.
وی با اشاره به نحوه جامعهپذیری فرزندان پسر گفت: جامعهپذیری سنتی در این حوزه همچنان ادامه دارد و پسران صرفا برای برعهده گرفتن نقشهای اجتماعی تربیت میشوند و تعریف خاصی از مردانگی به آنان آموزش داده میشود. بر اساس این تعریف پسران نباید در کارهای منزل مشارکت داشته باشد.
رستگار خالد با بیان اینکه جامعه ایرانی مرکب، پیچیده و به طور کامل قشربندی شده است، اظهارکرد: همین موضوع موجب میشود که نتوانیم درباره دلایل طلاق با قاطعیت نظر بدهیم. در قشرهای مختلف اثر نبود توافق بین توزیع و تعریف نقشها در روابط خانوادگی و ایجاد طلاق متفاوت است. نبود توافق فرهنگی بیشتر در خانوادههای طبقه متوسط به بالا و بالا دیده میشود و زنان در خانوادههای سنتی و مذهبی کمتر با چنین مسائلی مواجه میشوند.
وی با اشاره به سرمایههای فرهنگی زنان اظهار کرد: هرچقدر سرمایههای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی زنان بیشتر باشد، علل فرهنگی مانند نبود توافق میان نقش زن و مرد بیشتر در طلاق نمود پیدا میکند.
این روانشناس در ادامه گفت: تغییرفرهنگی در بخشی از جامعه، ارزشها و نهادها و اقشار جامعه رخ داده است و در قالب شکاف بین سنت و مدرنیته به آن پرداخته میشود. اگر قرار است ارزشهای مدرن را بپذیریم باید کل جامعه این تحول ارزشی را تجربه کنند.
وی افزود: این اتفاق زمان بر است و به تغییرات نسلی احتیاج دارد. در حال حاضر عوامل فرهنگی جای عوامل اقتصادی و اجتماعی را در بروز طلاق گرفتهاند. نبود توافق بین تعریف از ارزشها، هنجارهای اجتماعی ناظر بر نقشهای خانوادگی که روابط زن و شوهر را در چارچوب نهاد خانواده تنظیم میکند، باعث میشود که با ایفای این نقشها خانواده کارکرد خود را به انجام برساند و نقشهای خود را در جامعه ایفا کند.
وی افزود: در گذشته با وجود نامتقارن بودن روابط خانوادگی و مرد سالاری، رابطه برد – برد بر خانواده حاکم بود. زنان میپذیرفتند که نقشهای خانوادگی خود را انجام دهند و در حوزه روابط مادری و همسری ایفای نقش کنند و خود را فدای خانواده میکردند. آنان از انجام این کار احساس بدی نداشتند.
این روانشناس با اشاره به وضعیت زنان روستایی اظهار کرد: آنان در تولید هم نقش داشتند ولی تصمیمگیری درباره نحوه صرف درآمد با مردان بود. آنان از روی اجبار یا ناآگاهی این کار را نمیکردند؛ بلکه زنان احساس میکردند که برای خانواده تلاش میکنند و پیشرفت شوهر و فرزندان خود را پیشرفت خود میدانستند بنابراین خودشان را وقف خانواده میکردند.
وی افزود: مبنای خانوادههای هستهای هم، عاطفه و عشق و علاقه بود و اهداف جمعی بر اهداف فردی تقدم داشت همچنین رابطه بین اعضا برد – برد بود؛ اما با ورود زنان به عرصه عمومی، هم مردان و هم زنان اهداف فردگرایانه پیدا کردند و پیشرفت خود را مقدم بر پیشرفت خانواده دانستند. غلبه رابطه فردگرایانه باعث شد که رابطه بین اعضای خانواده به ویژه میان زنان و مردان به برد – باخت تبدیل شود و زنان نیز نبود توافق این نقشها را نمیپذیرفتند. همین امر موجب بروز اختلاف میان خانوادهها شد که نتیجه آن بروز اختلافات زناشویی، طلاق عاطفی و طلاق شرعی بوده است.
رستگارخالد در ادامه گفت: با غلبه دیدگاههای فردگرایانه، زنان به مادر شدن میلی ندارند و حتی پس از طلاق ممکن است به دنبال روابطی بروند که در چارچوب خانواده تعریف نمیشود.
وی درباره علل بروز تحولات ارزشی اظهار کرد: بسط و تامین ارزشهای فردگرایانه، میل به خودمختاری را از قلمرو مردان به حوزه زنان گسترش داده است.
رستگارخالد در ادامه گفت: تمایل زنان برای ورود به عرصههای عمومی، کسب سرمایههای اجتماعی و اقتصادی، پیشرفت فردی و تصاحب قدرت در دوران مدرن دیده میشود و همین امر موجب بازتعریف حوزه زنان میشود و با عقلایی شدن جوامع، شاهد گسترش عقلانیت ابزاری و ارزشهای عامگرایانه هستیم.
وی افزود: در این شرایط فردیت از حوزه مردان به حوزه زنان گسترش مییابد و مساله جنسیت منتفی میشود. بین این ارزشهای غالب شده و عقلانیت ابزاری و ارزشهای فردگرایانه همبستگی و پیوستگی ذاتی وجود دارد. حاکمیت ارزشهای عقلگرا موجب تمایل جامعه به ارزشهای فردگرا میشود. عواملی نیز این وضعیت را تشدید میکنند که یکی از آنها جهانی شدن فرهنگ و گسترش ارتباطات در نسل جدید به ویژه دختران است.
این روانشناس در ادامه گفت: در حال حاضر دختران با سبکهای زندگی جدید آشنا میشوند و خانواده به دختر و پسر به یک اندازه اهمیت میدهد. در این شرایط دختران محدودیتها را نمیپذیرند و میل به آزادی، تجربهخواهی و نوگرایی پیدا میکنند. مصرف صنایع فرهنگی و افزایش تحصیلات نیز این خواسته را تشدید میکند و در نهایت زن، سلطه مرد را نمیپذیرد و علاقه دارد که خودش تصمیمگیری کند و علایق شخصیاش را دنبال کند همچنین هنجارهای سنتی را نفی میکند.
وی با اشاره به تحول در ارزشهای خانوادگی به ویژه خانواده هستهای گفت: تضعیف خانواده سنتی در ایران به صورت اشتغال زنان دیده میشود. بر اساس این دیدگاه، با افزایش اشتغال زنان، آنان نمیتوانند نقشهای جنسیتی خود را به طور کامل انجام دهند، چراکه انرژی و قدرت محدودی دارند. زنان در این شرایط دچار اضافه بار نقش میشوند و یکی از دلایل کاهش باروری نیز همین مساله است. علاوه بر آن زنان از شوهران خود توقع دارند که در انجام امور منزل همکاری کنند.
رستگارخالد در پایان اظهارکرد: خانواده هستهای شاید بهترین الگوی خانواده از دیدگاه کارکردهای خانواده مانند ایجاد نظم اخلاقی و اجتماعی باشد، اما با افزایش اشتغال زنان و تضعیف خانواده هستهای ممکن است این زنان به شیوههای دیگری از رابطه رو بیاورند و حتی برای ایفای نقش مادری خود، کودکانی را به فرزندخواندگی قبول کنند تا بدین ترتیب استقلال خود را از دست ندهند. در این شرایط خانواده به جای آنکه به صورت نهاد باشد، بیشتر به یک رابطه تبدیل میشود.
اولین باشید که نظر می دهید