از میان نامه های رسیده…

بسمه تعالی

با عرض ادب واحترام خدمت مسئولان رستگار موسسه فرهنگی خانواده امین

رستگار: لقب بسیار خوبی برای شما .کسی که ترویج تشکیل خانواده ازدواج را درجامعه انجام میدهد

 

اما دل بنده خیلی گرفته. نمی خواهم زود قضاوت کنم. که بگذریم که قضاوت کردن درمورد دیگران امروز

مثل آب خوردن شده است ولی درمورد خودمان که می رسد. سریع جبهه می گیریم

 

من دو سال پیش در ازدواج خود بدون آگاهی و شناخت با فرد غریبه ای ازدواج کردم که دوازده سال ازخودم کوچکتربود. با اینکه روز اول من تمام مشکلات خانواده.کار. تحصیل خودم را به او گفته بودم

متاسفانه هربار به بهانه های مختلف خود ومادرش می گفت اگر ما می دانستیم که تو فرزند طلاق هستی. من به شوهرم گفتم این پدر ندارد بزرگترندارد نان زن خورده نه نان مرد را و….

به هیچ عنوان دخترمان را به شما نمی دادیم. ومسائل مشابه همین مورد. با توجه به اینکه آشنایی وعقد ما سه هفته بیشتر طول نکشیده بود. بنده نه اعتیاد داشتم نه مشکل اخلاقی ونه بد دهن بودن یا دست بزن داشتن

بزگترین مشکل من کم رویی بود ودر کار خود هم نمی توانستم ازحق خودم دفاع کنم. آنها هم هربار به توهین های خودشان به خانواده من بیشتر می کردند.من هم از ترس اینکه زندگیم مثل مادرم طلاق کشیده نشود سکوت می کردم ودرخودم می ریختم. زمانی به خودم آمدم که به صورت واضح به من زشت ترین

حرف ها جلوی خانواده اعلام می کرد مثلا می گفت نطفه تو را از تو جوب آب گرفتند!! دیگرطاقت نیاوردم. به مشاوره و روانشناس هم اعتقاد نداشت می گفت فقط دیوانه ها آنجا می روند بعد از مدتی

متوجه شدم. تلفن مشکوک! دوستان که با داشتن شوهر دوست پسر داشتند! افزایش پوشش نامناسب و مانتو های بسیارزننده پوشیدن و دعوت پدرخانمم به رابطه نامشروع با خانم دیگر که بنده خدا را شاهد

می گیرم. تنها کاری را که کردم. بدون کوچکترین بی احترامی. خانه او را ترک کردم و…

من هم شرایط را دیدم . و نمی توا نستم  سکوت کنم وخودم وعابرویم را برداشتم و به سوی خانه مادرم آمدم. هر روز غصه وگریه  فکرخیال. شده بودم هماند معتادان بسیارلاغر با صورت زرد و…

حتی مادرم شک کرده بود نکند من معتاد شده ام و حتی آزمایش عدم اعتیاد را هم دادم. با چند نفربزرگترمشورت کردم. قبلش بارها با او تماس گرفتم که برگردد به زندگی. اما مهریه گذاشته بود اجرا

ازنظر اخلاقی هم چه بگویم! من هم دیدم فایده ندارد. حتی قاضی دادگاه خانم بنده را نصیحت کرد که

زن اگر زن زندگی باشد درغار هم زندگی می کند اما افسوس!! که سرکش و بددهن بود. بالاخره به صورت تفاهمی ازهم جدا شدیم و اولین کاری هم که کردم بعد از روز جدای خودم را سپردم اول به خدا بعد  سید الکریم (حرم شاه عبدالظعیم حسنی) همانند کودکی از اول  ابتدایی الفبای انسانیت واخلاق .دین داری را آنجا بیاموزم. من هم مشکل دارمو خدا را شکر. اولین کاری که کردم.خادم نوکر افتخاری سید الکریم شروع کردم به مطالعه کتاب با اینکه سالها بود که دیپلم خود را گرفته بودم بالاخره دردانشگاه دررشته حقوق قضایی مقطع کارشناسی قبول شدم وحالا ترم اول دانشگاه هستم. به خاطر دانشگاه مجبور شدم شغلم را تغییربدهم والان پیگیر کاردرشیفت شب هستم خدا را شکر درست می شود بعد ازاین ماجراها سه بار خواستگاری رفتم با صداقت کامل تمام نقاط قوت وضعف زندگی خودم را گفتم

ولی تا می رسد به فرزند طلاق! یا مهریه قبول نمی کنند. مگر فرزندان طلاق! همه خلافکار هستند خیلی از بزرگان وافراد صاحب نام موجه درایران هستند که فرزند طلاق بودند! یا مهریه این چه معنی دارد وقتی می گویم چهارده سکه می گویند این حبه زن است آیا حبه زن در مهریه خلاصه می شود

یکی از آنها می گفت چی داری. خانه داری ماشین داری. من هم محترمانه گفتم من ازنظرمالی شکست

خوردم تمام زندگی من یک زمین بودبا کمی پس انداز بابت مهریه زن سابقم هزینه شد. اما ازنظر اخلاق رفتاروکردار اهل خانواده زندگی هستم یک خانواده کم جمعیت من ومادرم یک خواهر دارم ازدواج کرده است. من کشاورززاده هستم. هم کارگری کردم هم کارمندی هم شغل آزاد ازکارهم ترس ندارم.

متاسفانه یا خوشبختانه قبول نکردند. من الان 32 سالمه . بعضی افراد از روس سوء نیت یا مسائل دیگربارها به من گفتند برو ازدواج موقت ( زن صیغه ای). ولی واقعا به این نوع زندگی می شود گفت زندگی سالم!! هرچه هست اسمش زندگی نیست بگذریم من قبول نکرده وهرگز نخواهم کرد تا اینکه امروز درسایت متوجه موسسه فرهنگی امین شدم. به صورت مختصر من شرح حال زندگی خودم را گفتم. بسم الله. دخترخوب برای من جوان مسلمان شیعه سراغ دارید. من حاضرم آزمایشگاه عدم اعتیادو سوء پیشینه. تحقیقات محل زندگی.کار. دانشگاه. حرم شاه عبدالعظیم. مشاوره روانشناس وژنتیک…..