برنامهریزان از اهرمهای تشویقی مانند برنامههای ازدواج آسان و وام ازدواج صحبت میکنند؛ درحالیکه نسل جدید در پی آشناییهایی پیش از ادواج است. شاهد مثال این حرکت موازی این دو نسل را میتوان در اخباری یافت که نشان میدهد تنها 3.5 درصد از جوانان ایرانی ازدواج را اولویت خود میدانند.
به گزارش مهرخانه، گذشت زمان تغییر بهدنبال دارد و اگر این تغییر با سرعتی در حال وقوع باشد که افراد انسانی به عنوان موضوع و متأثر از آن، امکان هماهنگی با آهنگ این تغییرات را نداشته باشند، این موضوع محل نگرانی خواهد شد. ابزار و امکانات ارتباطی و فنآوری، روزبهروز پیشرفت کرده و شرایط خود را بر زندگی فردی و اجتماعی تحمیل میکنند؛ بهنحویکه افراد ناچار به تبعیت از قواعد جدید خواهند بود.
تغییر قواعد زندگی اجتماعی در حوزه خصوصی و عمومی بر افراد جامعه در گروههای سنی متفاوت، تأثیر متفاوتی بر جا میگذارد؛ بهطوریکه افراد میانسال در مقابل این تغییرات شتابزده مقاومت کرده و تلاش میکنند به شیوه مرسوم خود زندگی را ادامه دهند؛ هر چند در نهایت ناگزیرند بخشی از این تغییرات که به امور روزمره مربوط میشود را بپذیرند، اما افراد جوانتر این تغییرات بهواسطه سرعت، جذابیت و تسهیلاتی که به همراه دارد، راحتتر پذیرفته و برنامه زندگی خود را بر اساس آورده آن تنظیم میکنند؛ اگرچه گذشت زمان و تجربه بیثباتی تغییرات مدام، آرزوی برخی جنبههای باثبات زندگی گذشته را برای آنان به همراه میآورد.
این تفاوت در تجربه و تفسیر تغییرات، شکافی را میان دو نسل ایجاد میکند. این شکاف اگرچه به دو جهان موازی و بیارتباط همانند نیست، اما مفاهمه میان دو نسل را تحتتأثیر قرار میدهد. ایجاد زبان مشترک میان افرادی که دو نگاه متفاوت به اتفاق تغییر دارند، اگرچه دشوار و زمانبر، اما ناگزیر است. این تلاش در همه جهت در جامعه ایرانی در حال اتفاق است.
مسئله ازدواج جوانان از جمله موضوعاتی است که محل سوءتفاهم و منازعه نسل جدید و پیشین است. در خصوص اهمیت ازدواج در میان هر دو گروه تفاهم وجود دارد، اما ضریب آن میان دو نسل محل اختلاف است. درحالیکه در میان نسل پیشین، ازدواج اولویت اول و مهمترین تصمیم مستقل هر فرد قلمداد میشود، در میان نسل جوانتر تشکیل زندگی خانوادگی در عرض دیگر اهداف قرار دارد و به نظر میرسد عجله و اضطرابی برای آن وجود ندارد.
عوامل و دلایلی که سبب این طرز فکر میشود از جمله نقاط سوءتفاهم میان دو نسل است. به این ترتیب است که برنامهریزان از اهرمهای تشویقی مانند برنامههای ازدواج آسان و وام ازدواج صحبت میکنند؛ درحالیکه نسل جدید در پی آشناییهایی پیش از ادواج است. شاهد مثال این حرکت موازی این دو نسل را میتوان در اخباری یافت که نشان میدهد تنها 3.5 درصد از جوانان ایرانی ازدواج را اولویت خود میدانند.
پس از این مقدمه، به برخی دلایل این عدم تفاهم و در نهایت با نگاهی تحلیلی به نقد و بررسی این بحث و پیامدهای آن پرداخته میشود.
دلایل تأخیر در ازدواج جوانان
پیش از پرداختن به مسئله تغییر اولویت جوانان ایرانی به ازدواج، لازم است چند نکته ابتدایی بیان شود. نخستین نکته در خصوص ازدواج آنکه این امر از اولویتهای اول جوانان ایرانی نیست. صرفنظر از صحت اطلاعات و روندی که این نتیجهگیری را به همراه داشته است، نگاهی به اطراف نیز بیانگر صحت نسبی این اظهارنظر است.
نکته دوم آنکه نفس حذف ازدواج از اولویت اول جوانان از اهمیت قابل توجهی برخودار است. این مسئله که درگیری ذهنی جوانانی که در سنین بلوغ طبیعی، جسمی و جنسی قرار دارند به سمتی غیر از راه معمول برطرفکردن نیازهای خاص این سنین است، به قدر کافی از اهمیت و ضرورت بررسی برخودار است.
سومین نکته اولویت جایگزینشده به جای ازدواج در ذهن جوانان ایرانی است؛ بررسی این نکته که چه موضوع با اهمیتی توانسته است فشار نیازهای طبیعی و احتیاج به همراه و همدم را تعدیل یا سرکوب کرده و جایگزین ازدواج کند، امری بااهمیت است و نکته آخر آنکه دلایل این جابهجایی در اولویتها چیست؟
نخستین دلیل این اتفاق را میتوان در پاسخ سادهای یافت: موقعیت ازدواج برای جوانان ایرانی فراهم نیست. ازدواج مسئلهای چندبعدی است. علاوه بر آمادگیهای فردی و بلوغ اجتماعی، تشکیل خانواده نیازمند امکاناتی چون مسکن، امکان تأمین معیشت اولیه زندگی و مخارج مراسم و جشن ازدواج است. به هر میزان که بر آسانگیری و تسهیل ازدواج تأکید شود، همچنان به حداقلی از تواناییهای مادی نیاز است. مهمترین نیاز جوانان مسئله مسکن است که دشواریهای خاص خود را دارد. حتی اگر زوج جوان راضی به ازدواج در خانه پدری باشند نیز با وجود آپارتمانهای کوچک امکان کمتری برای این امر فراهم است. همچنین آمارهای بیکاری جوانان بیانگر وضعیت نابهسامان اشتغال است و کمتر خانواده و دختری حاضر به پذیرفتن مردان بیکار به عنوان داماد و همسر هستند.
بالارفتن آمار بیکاری مردان سبب میشود که آنان کمتر تمایلی به ازدواج داشته باشند و این امر خود سبب بالارفتن آمار دختران مجرد میشود. احساس ناامنی در خصوص آینده موجب میگردد دختران وارد بازار کار شوند که افزایش شمار مردان بیکار را در پی دارد. اشتغال زنان و استقلال اقتصادی آنان مانع از ازدواج آنان با مردان بیکار یا در شرایط اقتصادی پایین است. چنین دورنمایی مردان و زنان را از ازدواج دور کرده و مسایل دیگری چون تحصیل و اشتغال را برای آنان در اولویت قرار میدهد.
دلیل دوم تغییر اولویت ازدواج جوانان، مسئولیت سنگینی است که ازدواج بر دختران و پسران تحمیل میکند: مسئولیت اقتصادی خانواده، مسئولیت تأمین نیازهای یکدیگر و بیش از همه مسئولیت پدرومادرشدن. تعهدگریزی مانع از قبول این مسئولیتها توسط جوانان شده است. پدری و مادری نیاز به ازخودگذشتگی و چشمپوشی فراوان از نیازها و خواستههای فردی دارد. فراموشکردن خواستههای فردی و تغییر در وضعیت تحصیل و اشتغال از جمله مسایلی است که دغدغه زنان و مردان جوان است. اهمیت این مسئولیت و هراس از آن و عدم تعهد، تا حدی است که برخی به جهت فرار از این تعهد، از ازدواج صرفنظر میکنند.
سومین دلیل عدم تمایل جوانان به ازدواج آن است که لزومیبه این کار نمیبینند. ازدواج اگرچه لذت و ارامشی دارد که جای دیگر یافت نمیشود، اما نوعی ریسک نیز به شمار میآید. افزایش نرخ طلاق، واهمه توجه به ازدواج را به دنبال دارد. امروز ه عدم اطمینان از تدوام رابطه، افراد را دچار نگرانی کرده است. اکنون دیگر جمله مشهور “با یکدیگر تا زمان پیری” موضوعیت ندارد و تداوم زندگیها به عنوان یک موفقیت تلقی میشود، نه یک امر عادی.
رواج مسایل غیراخلاقی و روابط خارج از ازدواج نیز از دیگر احتمالاتی است که ادامه یک زندگی را با خطر مواجه میکند. دلیلی که جوانان حاضر به ریسک ازدواج نیستند، فراهمبودن امکان برطرفکردن نیازهای جنسی است؛ اگرچه این امر برای مردان از سهولت بیشتری برخودار است، اما باید توجه داشت دختران و زنانی که طرف رابطه با این گروه از مردان هستند، شامل دختران مجرد نیز میشوند که در روابط دوستی به نیاز خود و مردان جوان پاسخ میدهند.
دلیل چهارم در تأخیر ازدواج به نوعی مخالفت با روند و شیوهای است که سیاستگذاران در برخورد با مسایل جوانان در پی گرفتهاند. مسایل جوانان بهویژه در زمان حاضر که بخش اعظم جمعیت را جوانان تشکیل میدهند، به آن میزان است که تبدیل به نوعی بحران برای کشور شده است. متأسفانه عملکرد مسئولین امر در دولتهای گذشته و فعلی نوعی بیتفاوتی، بیتصمیمی و خودسپاری مسایل به افراد است. تصمیمات مقطعی جهت تسهیل مشکلات جوانان نیز حکایت از عدم آیندهنگری و تصمیمات بنیانی در خصوص این مسایل بوده که بیش از امیدواری، دلسردی را به دنبال داشته است. وعدههای تحققنیافته در خصوص مسکن و ایجاد اشتغال، از جمله مهمترین دلایل این ناامیدی است.
اگرچه خانواده حوزه خصوصی است و لازم است دولتها حداقل دخالت را در آن داشته باشند، اما ایجاد شرایط بستری ازدواج از جمله اشتغال و تهیه مسکن، از وظایف دولتهاست. شاید لازم باشد این نکته اساسی را به دولتها متذکر شد که تلاش آنان باید معطوف به رفاه حال اعضا جامعهای باشد که عضویت فعال آنان در امور جامعه و اطمینان به تلاش مسئولین، سبب همکاری و حمایت از آنان خواهد بود.
در نهایت باید متذکر شد منابعی که از این آمار حکایت کردهاند، اشاره به نحوه دستیابی به آن نداشتهاند. اهمیت این امر از دو جهت است: نخست آنکه برای ارایه آماری با این درجه از اهمیت، لازم است شیوه رسیدن به آن کاملاً روشن و مشخص باشد. به این ترتیب مجامع علمی میتوانند بر پایه آن به تحلیل، بررسی و ارایه راهکار بپردازند، اما در بیان این آمار به شیوه دستیابی به آن اشاره نشده است و همین امر شائبه عدم صحت آن را ایجاد میکند.
نکته دوم و در ادامه نکته اول آنکه ارایه و اشاعه آماری که پایه علمی آن روشن نیست، سبب ایجاد نگرانی در میان اقشار مردم میشود. ایجاد این نگرانی خود زنجیرهای از واکنشها را به دنبال خواهد داشت که بعضاً قابل پیشبینی نیستند. همچنین ممکن است سیاستگذران را به اقدامات شتابزده واداشته و همچنین دستاویز سیاهنمایی ناآگاهان داخلی و دشمنان خارج از مرزها شود.
با وجود نکته فوق و با توجه به آنکه بحران مشخصات خاصی ندارد، اما وجود 14 میلیون و 992 هزار مجرد در کشور و نرخ بیکاری 24 درصدی، بیانگر وضعیت ویژهای در کشور است که نیازمند توجه همه دستگاهها و مسئولین برای اتخاذ تدبیری جهت مدیریت و حل این مشکل است.
باید در نظر داشت که تمامی تلاشها برای ایجاد زیرساختها و صنایع مادر در صورتی مفید فایده خواهد بود که جمعیتی برای استفاده از آن وجود داشته باشد. با پیشبینی پیری جمعیت در 30 سال آینده و بحران جمعیت در زمان حاضر، چنانچه در خصوص این امر راهکاری اتخاذ نشود، جمعیت هدفی که امروز برای رفاه آنها تلاش میشود، اصولاً وجود نخواهد داشت تا از آن بهرهمند گردد.
اولین باشید که نظر می دهید