تشخيص اينکه آيا دچار طلاق عاطفي هستيم يا نه، بسيار آسان است. سادهترين راه اين است که به دلهاي خود مراجعه کنيم،
ببينيم چند درصد از زندگي که در آن قرار داريم به خاطر همسرمان است، چقدر قلبمان براي او ميزند؟ واقعا او را چقدر دوست داريم؟ روابطمان با هم چگونه است؟ چقدر دوستداريم با او وقت بگذرانيم يا چه ميزان به دنبال فرار از او و محيط خانه هستيم؟ آيا از تمام برنامهها و کارهايمان مطلع است يا بيشتر آنها را پنهاني انجام ميدهيم؟ چقدر به او اعتماد داريم و حاضريم خطاهاي او را بپوشانيم و براي جبران کردنش به او کمک کنيم؟ چقدر در مقايسه او با ديگران، به تحسين او ميپردازيم و نقاط قوت او به چشممان ميآيد؟ با خود صادق باشيد. پاسخ اين سوالات ميتواند راهنماي شما باشد.
ميخواهيم درباره دلايل بيشتر طلاقهايي که در کشور اتفاق ميافتند صحبت کنيم. دانستن اين دلايل ميتواند باعث شود که توجه بيشتري به زندگيتان داشته باشيد و مراقب باشيد تا در دام اين مشکلات نيفتيد.
بررسيهايي که انجام شده نشان ميدهد که دخالت بزرگترها، نارضايتي جنسي، مديريت مالي و اعتياد چهار عامل اصلي طلاق در جامعه امروزي تلقي ميشوند که البته نارضايتي جنسي با سهم 35 درصدي در صدر دلايل طلاق در دادگاههاي ايران قرار دارد.
طبق آن چيزي که روانشناسان ميگويند، طلاق چند مرحله دارد. بعد از طلاق هيجاني يا همان عاطفي با طلاقهايي مانند طلاق اقتصادي، حقوقي و روان شناختي روبرو هستيم که دليل طلاق عاطفي را ميتوان ترس از انگ جامعه به طلاق حقوقي و ديگر موارد اجتماعي و روانشناسي عنوان کرد.
اولین باشید که نظر می دهید